منتظرالمهدي
دل تنگ
بگو در کجا خانه دارى ای دوست
با دلم آشنایی و جانی ای دوست
جانی و دلی ای دل و جانم همه توست
گره های من میگشایی ای دوست
بسا روزها دیده ام دیده ات را
ندانسته ام یار مایی ای دوست
دلم تنگ دیدار مه رویت بمانده
شود در دل من در آیی ای دوست؟


چهارشنبه بیست و هشتم 5 1394 17:38
برچسب ها :
شعر زندگی
خوشــه،باران،گندم , عشق،ایمان،مـردم
مادر، آیینه ، دعــا , مُهر،سجاده، خــدا
یاس ،نوروز،بـهار , عید،فرصت،دیـدار
شمع، محـفل ،پیوند , خانه،همسر،فرزند
پر، کبوتر،پـــرواز , شـرم، زیبایی، ناز
خاک،آتش،خورشید , موج، طـوفان،امید
فقر، کشکول،نیــاز , آبرو، ســوز، گداز
اطلسی،سبزه،ســلام , بوسـه،قاصد،پـیغام
عرش ،معراج، بـقا , عقل ، اندیشه، حیا
دشت گل،شهد،عسل , چشم، میخانه،غزل
خال، سـاعــد، ابرو , طرّه ،قامت،گیســو
ترک ،ماهور،حجاز , گوشه،تحریر،آواز
داغ ،نــاکامــی ، دل , کوچ،غربت،محمل
شعر، موســیقی، گل , سبزه،نرگس،سنبل
زندگی، درد، عذاب , گریه،خلوت،مهتاب
ناله، فریاد، سکوت , شب،شب آوا،ملکوت
حرکت،صبر،سکو ن , گنج ،عبرت ،قارو ن
دوشنبه پنجم 5 1394 17:50
برچسب ها :
درد دل با معبود

گفتم: خسته‌ام

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

 گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

 گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:

و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم

گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
..:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

 گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی:

یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)
شنبه بیستم 4 1394 16:59
برچسب ها :
یا عَظیمَ المَن! گناه آورده ام

یا عَظیمَ المَن! گناه آورده ام
غافرُ التَوب! اشتباه آورده ام

لا تُؤدِّبنی، خودم شرمنده ام
تازه قلبم را به راه آورده ام

عُدّتی فی کُربَتی! دلخسته ام
من جوانیِ تباه آورده ام

صاحِبی فی شِدّتی! من را مران
رو به سوی بارله آورده ام

أینَ عَفوُک؟ أینَ سِترُک؟ یا جَمیل!
نامه ای غرق گناه آورده ام

قاضیُ الحاجات، خَیرُالحاکمین!
رو به ربِ دادخواه آورده ام

یا أنیسَ الذّاکرین و یا بَصیر!
اشک توبه از نگاه آورده ام

یا حَلیم و یا کَریم و یا غَفور!
خلوتی، تار و سیاه آورده ام

هارِبٌ مِنکَ إلَیکَ، یا اله!
من به سوی تو پناه آورده ام

یا غیاثَ المُستغیثین! ربّنا!
یک زبان عذر خواه آورده ام

لا تُخَیِّبنی،أنا العَبدُ الحُسین
گریه بر این پادشاه آورده ام...

شنبه بیستم 4 1394 16:45
برچسب ها :
در مورد مولا علی (ع)
از دانایی پرسیدم
نظر شما در مورد مولا علی (ع) چیه؟
ایشان پرسید : بهترین مکان کجاست ؟
گفتم : مسجد
پرسید : بهترین جای مسجد کجاست ؟
گفتم : محراب
پرسید : بهترین عمل چیه؟
گفتم : نماز
پرسید : بهترین نماز ؟
گفتم نماز صبح
پرسید : بهترین قسمت نماز؟
گفتم: سجده
پرسید : بهترین قسمت بدن ؟
گفتم : سر
پرسید : بهترین قسمت سر ؟
گفتم پیشانی
پرسید : بهترین ماه؟
گفتم رمضان
پرسید : بهترین شب؟
گفتم شب قدر
پرسید : بهترین نحوه مردن ؟
گفتم شهادت
آنوقت به من گفت :
مولا علی در ماه رمضان در شب قدر در مسجد در محراب مسجد ،
در حال نماز ،
نماز صبح در سجده نماز فرق مبارکش شکافت !
یعنی هنوز مات و مبهوت این نتیجه گیری بسیار زیبا هستم‌
سه شنبه نهم 4 1394 16:43
برچسب ها :
برام هیچ حسی شبیه تو نیست

برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس میکشم
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه
تو زیباترین آرزوی منی

منو از این عذاب رها نمیکنی
کنارمی به من نگاه نمیکنی

تمام قلب تو به من نمیرسه
همین که فکرمی برای من بسه

از این عادت باتو بودن هنوز
ببین لحظه لحظم کنارت خوشه
همین عادت با تو بودن یه روز
اگه بی تو باشم منو میکشه

یه وقتایی انقدر حالم بده
که میپرسم از هر کسی حالتو
یه روزایی حس میکنم پشت من
همه شهر میگرده دنبال تو

منو از این عذاب رها نمیکنی
کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه
همین که فکرمی برای من بسه
دوشنبه هشتم 4 1394 17:5
برچسب ها :
راه گم کرده ام !

راه گم کردم، چه باشد گر به راه آری مرا؟

رحمتی بر من کنی واندر پناه آری مرا؟

می‌نهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه
خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا

راه باریک است و شب تاریک، پیش خود مگر
با فروغ نور آن روی چوماه آری مرا

رحمتی داری که بر ذرّات عالم تافته‌است
با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا

شد جهان در چشم من چون چاه تاریک از فزع
چشم آن دارم که بر بالای چاه آری مرا

دفتر کردارم آن ساعت که گویی: باز کن
از خجالت پیش خود در آه آه آری مرا

اسب خیرم لاغر است و خنجر کردار کُند
آن نمی‌ارزم که در قلب سپاه آری مرا

لاف یکتایی زدم چندان که زیر بار عُجب
بیم آنستم که با پشت دو تا آری مرا

هر زمان از شرم تقصیری که کردم در عمل
همچو کشتی زآب چشم اندر شناه آری مرا

خاطرم تیره است و تدبیرم کژ و کارم تباه
با چنین سرمایه کی در پیشگاه آری مرا

گر حدیث من به قدر جرم من خواهی نوشت
همچو روی نامه با روی سیاه آری مرا

بندگی گر زین نمط باشد که کردم «اوحدی»

آه از آن ساعت که پیش تخت شاه آری مرا

دوشنبه هشتم 4 1394 17:1
برچسب ها :
درد و دل با خدا

آنگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نامحرمی بدان نظارگر است.آنگاه که مشق سکوتم را خواستم بر دیواره های تاریک شب بنویسم طوفانی آمد و آرامش مرا به یغما برد و آنگاه که درد بی کسی هایم را به رودخانه زلال صاف سپردم او با بی اعتنایی از کنار من گذشت

و آنگاه که فریادم را بر سر کو ها کشیدم تا بلکه آرام گیرم او نیز فریادم را پس داد و مرا قبول نکرد حالا با توامبا تویی که حرف و دلم و درد تنهایی هامو صدای فریادم را که از سوز و زخم دل است را از پشت دیوارها و فاصله ها می شنوی تو چی تو هم می خواهی مرا تو این دنیای وانفسا تنها گذاری و مرا به حال خود رها کنی

خدای من من تنهام ، یارایی را برای یاری دهنده ام نیست دستم را بگیر که احساس می کنم هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم بیشتر در آن غرق می شوم و در آن فرو می روم یا پر پروازم ده یا...

گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم

هراس مکن چون یا تو را از پشت خواهم گرفت یا به تو پرپرواز خواهم داد

خدای من خدای من وقتش فرا رسیده پس چرا کاری نمی کنی سنگ ریزه های زیر پایم در حال فرو ریختنند پس چرا یاریم نمی دهی .


يکشنبه هفتم 4 1394 18:27
برچسب ها :
خدای مهربان من
خداوندا ! مرا درآنچه تورا ازمن خشنود می سازد و یاد مرا در میان مردمان نیک می گرداند ، کامیاب نما.
خداوندا!  بار الهی!آگاهی ام باش! خدایا! مرا از شر ناآگاهی ها نجات ده!
خدایا! چراغ ایمان را در دلم روشن کن! مگر تو نمی گفتی: مثَل تو مثَل نور است در دل مومن؟! نور حضور را به من غایب عطا کن!
الهی !  مرا در شمار کسانی قرار ده که چون نیکی می کنند شاد می شوند و چون بدی می کنند آمرزش می خواهند.
خداوندا ! سرانجام ما را در همه ی کارها نیک بگردان و از خواری در این جهان و رنج آن جهان در پناهمان گیر.
بار خدایا ! مرا به آن چه آموخته ای ، بهره مند گردان و آن چه برای من مفید است به من بیاموز و همواره بر دانشم بیفزا.
خداوندا!   گوش های دلم را برای شنیدن آیه های قرآنت باز کن و فرمانبرداری از خودو فرستاده ات را روزی ام گردان ، چنان کن که مطابق کتاب تو رفتار کنم.
ای زنده ! ای پاینده ! از مهربانی ات ، فریادرسی می خواهم . مرا چشم بر هم زدنی ، به خودم وامگذار و کارهایم را همه به سامان آر.
ای خدا کیست که مزه شیرینی دوستیت را چشیده باشدوغیر تو را بجای تو اختیار کند.
و آن کیست که به مقام قرب تو انس یافته و لحظه ای از تو روی گردانیده باشد ؟
يکشنبه هفتم 4 1394 17:55
برچسب ها :
بدون عنوان

 

 من منتظرم
همه در جست‌وجوی کوی تواند، بی‌ آن‌که خوب تو را شناخته باشند. همه در هوای روی بهارند؛ بی آن‌که از غصه زمستان، به تنگ آمده باشند.
همه در غربت شب، خوابیده‌اند، بی آن‌که از صدای خروس سحری سراغ بگیرند.
پهنایشهر را وجب به وجب، گام به گام، کاویده‌ام. از نردبان‌های کوتاه و بلند مذاهب و مکتب‌ها، ایسم‌ها و فلسفه‌ها، از همه عبور کرده‌ام. رفته‌ام، فرو افتاده‌ام، برخاسته‌ام و خسته‌ام.
می‌گویند تو گشایشی. فرج تویی. این گشایش باید شبیه یک گلستان باشد، پر از جوانه‌های صداقت. جایی برای تبسم بی‌دغدغه. من منتظرم.

 

*********
قصه شوق، محال است به تقریر آید. کسی چه می‌داند راز رسیدن در دل یک مشتاق که مهجور مانده است چیست؟ کسی چه می‌داند جز دل روشن تو؟!
مااز رفتن، تمنای رسیدن داریم و کوی مهدی خدا، انگار نزدیک است؛ زیر پلک یک ندبه، روی آواز یک سجاده و بر بلندای شکفتن یک صبح آدینه. از رو به روی خانه کعبه، صدایمان زده‌ای که: من گنجینه خدایم؛ اوج آرزوهای دیرینه، با سیرتی شبیه محمد(ص)، با شوری به وسعت دلتنگی و با جشنی از جنس خوش‌بختی.


*********
عدالت،میوه درخت ظهور است که با دست‌های نیرومند و آسمانی تو غرس می‌شود. عدالت،یعنی برآمدن و تابیدن ماه برای همه چشم‌ها؛ حتی نابینا‌ها و شب‌پره‌ها. نزدیک‌تر می‌شوی، قرآن می‌خوانی و لبخند می‌زنی. من همان رؤیای صادقه‌ام کهدر قلب خدا تعبیر شد و اینک تعبیر رؤیای خدا در سرزمین سوخته انسان.

 

*********
ازتولد حرف می‌زنی. تولد دوباره روزی‌‌های معنوی و مادی. تولد دیگرباره جان‌های عاشق سرفرازی. مکث دیدار و زیبایی بر دشت خشک بی‌کسی و تنهایی. حضور پیوسته باران بر کام‌های تشنه ابدی. از راه می‌رسی، بیدار می‌شویم، راه می‌رویم و همه سرزمین‌های نرفته دانش و اندیشه، در کنار خاک پای تو، برما مکشوف می‌شود. به جزای ستم‌ها که بر خلایق مظلوم؛ آوار گشته بود. بر سرظالمان، غضب می‌باری و شیوه نوازش را ترویج می‌کنی. در انتظار توییم!

يکشنبه هفتم 4 1394 17:41
برچسب ها :
درباره وبلاگ
يادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد. نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد. راهی نروم که بی راه باشد. خطی ننويسم که آزار دهد کسی را. يادم باشد که روز و روزگار خوش است. همه چيـز رو به راه و بر وفق مراد است و خوب!
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 3888
تعداد نوشته ها : 10
تعداد نظرات : 2
پخش زنده
X